مجموعه داستانهای تک سرنشین_روزنوشت_

ساخت وبلاگ

پیش نوشت:دوتا پست تو یه روز اونم بعد اینهمه وقت؟ خوب این می تونه نشونه ی خوبی  باشه که من طی چند روز آینده دو تا امتحان دارم. 

پیش تر ازین تصمیم گرفته بودم شروع کنم به درست کردن یه دفتر شعر سایبری و نوشتن شعرام ،البته نه تو این بلاگ،ایشالا یه جای جدید، یه تلنگرانه هم راه انداختم _در حد کلنگ زدن_کلی هم برنامه واسش داشتم که امان از تنبلی و غیر منتظره های زندگی

به هر حال اینجا ازین به بعد دفتر خاطرات روزانه و مجموعه ای از دل نوشت ها خواهد بود.

دیشب دفترچه زرشکیمو ورق می زدم ،راستشو بخوای همه چی توش پیدا می شه، به این صفحه رسیدم، به واگویه ای از روزهای ابری

نهم اردیبهشت نود و یک_بهار هم بوده حتی_


مادر خوب می داند که جعبه ی شکلات بالای کمد چرا و چقدر برای کودک بهانه گیرش مضر است

حالا کودک مدام پای بر زمین بکوبد و اصلن صدای هق هق اش تا اسمان هفتم هم که برود..

مادر خوب می فهمد منطق ساده ی کودکش جز طعم خوش شکلات هیج استدلال دیگری را نخواهد پذیرفت و می تواند تصور کند کودکش چه هیولای بی شاخ و دمی ازین نگهبان بی رحم شکلات ها در ذهن ساخته

تمام گلایه ها را به جان می خرد،او به آرامش های موضعی عجیب اعتقاد دارد،لالایی می خواند....کاش خوابش ببرد!!

تو خودت خوب می دانی که من تقلایی نخواهم کرد تا تو قانع شوی جعبه شیرین کامی مرا پایین بیاوری

پیش تر ازینها بود که سرم را به زیر انداختم و کودکانه به توصیه های انگشت سبابه ات "چشم" گفتم

تو خودت خوب می فهمی که این اتفاق های شیرین بالای کمد بهانه ای بیش نیستند

راستش را بخواهی وفور سرشکستنک بازی های کودکانه زخمی ام کرده

راستش را بخواهی درد می کند

می شود برایم لالایی بخوانی؟؟

پسا دفاع...
ما را در سایت پسا دفاع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zakhmii بازدید : 97 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 19:33