تنها نشان من از تو بهانه ی توست

ساخت وبلاگ
آخرش جزیره ام رو پیدا کردم!بوی نم میده!بوی نا! ها می کنم آسمونش قرمز میشه!ها می کنم طوفان به پا میشه!ها می کنم،ماسه ست که زیر دندونام قرچ قرچ می کنه!

مامان و شهاب الدین اول صبحی رفتن سرکار  و درس و مدرسه،یخورده بعدتر،آقاجون و شیدا....

مسکوت شد خونه،زدم زیر آواز....اوج که می گرفتم همش استرس داشتم صدام از درودیوارا رد شه!برسه به کوچه!آدما بشنون!بگن چی شده مگه؟

دلم شنونده خواست،ریکورد کردم فرستادم واسه ثمانه،بعد خودم گوش دادم،چقدر بغض داشت،لعنتی می لرزوند صدامو،هیچ تحریری هم از پسش برنمی اومد.

داشتم فکر می کردم که این یکی دوماه که بگذره،مغزم یخورده آروم بگیره،چقدر توضیح بدهکار میشم به آدما!

کاشکی میشد یجوری به همشون می فهموندم که تا اطلاع ثانوی من "اب نرمالم"،یجوری می فهمیدن و به روم نمی آوردن!ترحم های ابلهانه ام از چشاشون نمی ریخت!

فقط بعد این اوضاع توضیحی بهشون بدهکار نبودم!!

این جزیره ی آب و جارو شده بمونه واسه خودم!واسه این یه ماه! واسه همه ی "همین یه ماه"های زندگیم

پ.ن:الان به چشمم اومد،که مطلب قبلی مال چهار سال پیشه!عجب!

+نوشته شده در  دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۶ساعت 19:46&nbsp توسط شهره  | 

پسا دفاع...
ما را در سایت پسا دفاع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zakhmii بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1396 ساعت: 4:48