کمی آنطرف تر

ساخت وبلاگ
سلام زخمی!من دوباره برگشتم!

خودت خوب می دونی که وبلاگ و وبلاگ نویسی واسه ی من چه نوستالژی طعم داریه!زخمی هنوز هم دارم روی همون محور زنگ زده می چرخم. درست مثل اسبی که یه روزی چشمبندشو باز می کنن و می بینه بعد ازینهمه دویدن هنوز چند قدمیه آسیابِ.

یه روزی،یه جایی به یه نفر گفتم که دیگه از معادلات خواستن و تکاپو کردن برای این خواستن حذف شدم،گفتم که دارم واسه ی آدمای اطرافم زندگی می کنم!آدمای دنیای کودکانه ی من!که هنوزهم خلاصه ی معناداری از زندگی هستن.

دارم زندگی می کنم تا لبخندی به لبهاشون بشونم! خم به شونه هام نمیارم که خم به ابروشون نیاد.

زخمی اون روز برف می اومد!تو که خوب یادته!

زندگی وقتی حول این مدار می چرخه تازه رنگ زندگی می گیره!وقتی بغض هاتو یکی یکی قورت می دی و به تظاهر لبخند می زنی که نکنه آب تو دل آدمای زندگیت تکون بخوره آسمون صاف تر و آبی تر می شه!

زخمی باور کن که همه چی خوبه!من هنوزم سه ماه پاییز رو دنبال باغچه های بهاری می گردم!مامان می گه تو مدام اشتباهاتو تکرار می کنی!زخمی این اشتباهات همون روزمرگی های زندگی منه!روزمره تر از چای شیرین صبحانه،روزمره تر از مسیر هرروز دانشگاه!حتی روزمره تر از کابوسای شبانه!

زخمی ای کاش خدا اجازه می داد همون حوالی دوست داشتنش بمونم!کاش درست وسط این اتوبان لعنتی دستمو ول نکنه!زخمی کاشکی عاشق بودم!کاشکی روزمرگیم می شد دوست داشتنش

بهر حال من برگشتم!همین حوالی هام

فقط کمی،کمی آنطرف تر



پسا دفاع...
ما را در سایت پسا دفاع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zakhmii بازدید : 113 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 19:33